کد مطلب:313728 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:173

تاوان زبان درازی
9. شیخ حسن طفاسی، طلبه ای ساكن نجف بود و الآن اولاد او از طلاب نجف می باشند. وی سفری به كربلا كرده و به صحن حضرت عباس علیه السلام مشرف شد. در آن ایام، از حوض آب میان صحن برای وضو گرفتن استفاده می شد. شیخ با لباس مرتب و یك جفت نعلین كار محمد نو كه بهترین كفش اهل علم بود در پا، آمد لب حوض نشست و چون چشمش به حوض آب تازه و دستگاه و بارگاه حضرت افتاد، به ایشان خطاب كرد:

«یا عباس انت هم من اهل السیاسة». به تو ای عباس بگویم: شما هم اهل سیاست هستید!

خوب فكر كردی نگذاشتی تو را به خیمه گاه ببرند، برای اینكه دستگاه مستقلی داشته باشی! اگر برده بودند در زمره ی اصحاب حساب می شدی...

هنوز حرفهایش تمام نشده بود كه ناگهان گویی كسی او را بلند كرد و در حوض آب



[ صفحه 571]



انداخت! شیخ بی چاره بعد از چند مرتبه غوطه خوردن در آب، به زحمت بیرون آمد، در حالیكه یك لنگه كفش وی گم شده بود و هر چه آن را جستجو كرد به دست نیاورد! رو به حضرت كرد و گفت:

- «ابو رأس الحار» (این عبارتی است كه عرب ها به حضرت خطاب می كنند، یعنی آتشین مزاج) شما شوخی بردار هم نیستید، من ملاطفه و مزاح كردم! [1] .


[1] معجزات و كرامات: آيت الله ميرزا هادي خراساني، صفحه ي 47.